گر ماند نگاه تو چشم بی قرار تو من در ابتدای راهی ناشناس
سرد هوای گرگ و میش صدای باد و هیچ درون ات قصه ولی بود
یا آشنا من عاشقت شد ام و لبخند تو شیرین ترین شد
من عاشقت شد ام دیدن ات ارجه ترسن شد
من عاشقت شدم رفتن ات دلگیر ترین شد
م عاشقت شدم ماندن ات رویای آخرین شد
من عاشقت شدم
گر آن نگاه تو چشم بی قرار تو من در امتداد راه این آشنا