تو گفتی تو بارون
دستات رو نگیرم
ولی من می ترسم
تو بارون بمیرم
دستای نجیب ات
با اشکام رفقیق
آخه بی تو چشمام
رو بارون می گیره
تو خواستی نباشی
که من نخونم از تو
اما تنها تو این روزا بدون
حسرت دنیا نشستم می خونم
از تو و دستای تنها
حالا که شنیدی صدام رو گوش کن
که حس کنی چی گذشت بی تو زیر بارون
تو گفتی تو بارون دستات رو نگیرم
آخه تو که نمی دونی من بی تو درام می میرم