شکوه هایت پیش من
خندیدن است با دگری
هیچ شک ندارم خنده ای
تو دکترای دلبری
رنگ حنایی
دست و پاهایت بلوری
کردی خود شبیه دختران بندری
می وزد باد بهاری
بین زلف ات وای من
هیف آن مو ها نباشد
مانده زیر روسری
گاه و بی گاه از مسیرم خانه ام رد می شوی
می شوم از درد عشق ات رو به قبله بستری
قبله ی آغوش گرم ات را نپوشانی
می کشد هر مسلمان را به سمت
روی فنجان مانده جای لب هایت هنوز
این رها باشد این چنین دل می بری