ما دو تا نجون بودیم همون بودیم که با همه بد با هم محربون بودیم روز هامون پر از قصه بود
و عاشق عشق بین مون بودیم مهم نبود واسه مون فردا چی بشه مهم نبود حتی زیر چشم ها تیره شه
هر روز بیشتر می کردیم رفت و آمد رو می کشیدیم هر چی که رو ابر ها بین مون یه عشق داغ
کل روز تو اتاق فکر نمی کنم مثل اون روزا بیاد بیخیال آدم ها بی خیال مادیات آسون گذشت روزا
مثل خواب خونه مون رو ساختیم با رویا ها روی آب همه چی رو یادم یه عالمه دلم تنگ میشه دلم
خارات اش با من از زندگی اش بی من آروم شد دیگه نوجون نیست خانوم شده اجازه داده دست یکی دیگه
دورش حلقه شه یه مرد عادی بی ماجرا بی ته بشه من مفید کنج خونه با همون کار های اشتباه و بچگونه
تو کاشکی بنویسی برام به چی رسیدی الان