به خدا اگر بمیرم
که دل از تو بر نگیرم
برو ای طبیب ام از سر
که دوا نمی پذیرد
همه عمر با ظریفان
بنشستم وبه خوبان
تو بخواستی و نقش ات
بنشست بر زمین ام
تو توان گر و ببخش ام
این فقیر ناتوان را
نظری کن ای توان گر
که ندیدن ات فقیر ام
من ای حکیم پند ام
که ز خویش تن
اگر ام چون توسوزی
تن من فدای جان لت
که خوش است