گریه مکن که سرنوشت گر مرا از تو جدا کرد عاقبت دلهای ما با غم هم آشنا کرد
چهره اش آیینه ی چیست آنکه با من روبرو بود درد و نفرین بر سفر این گناه از دست او بود
ای شکسته خاطر من روزگارت شادمان باد ای درخت پر گل من نو بهارت ارغوان باد
ای دلت خورشید خندان سینه ی تاریک من سنگ قبر آرزو بود سنگ قبر آرزو بود
آنچه کردی با دل من قصه ی سنگ و سبو بود من گلی پژمرده بودم گر تورا صد رنگ و بو بود
ای دلت خورشید خندان سینه ی تاریک من سنگ قبر آرزو بود سنگ قبر آرزو بود