گل در آتش : شاعر حسن اسدی ،شبدیز با صدای علی تنها

گل درآتش


پلنگ زخمیِ خورشید درنخجیرمیمیرد
چراغِ مهر،درغمخانه ی تقدیر میمیرد

درآتشگاهِ وحشت،دخترِنازک تنِ مهتاب
به زیرِ حلقه هایِ تفته ی زنجیرمیمیرد

دریغ از«زُهره»،آن خنیاگرِطنازِ افلاکی
که درخلوتسرایِ گوژپشتی پیرمیمیرد

دریغ ازعشق،آن گلبانگِ پُرشورِ اهورایی
که درهنگامه ی اهریمنِ تزویرمیمیرد!

دراین شبخانه ی خونین،عدالتخواهِ مهرآیین
زدشنامِ به زهرآغشته ی شمشیرمیمبرد

قیامت کن! تو ای مرغِ بلندآوازه ی گلشن
که گل درآتشِ آشوبِ عالمگیرمیمیرد!

چسان خارانَگرید؟ازمصیبت نامه ی شبدیز!
که ازرگبارِ شلاقِ شغالان،شیر میمیرد!


شاعر حسن اسدی شبدیز