نگاه تیز تنهایی : شعر و خوانش صنم نافع

نگاهِ تیزِ تنهایی

برای بدرقه دیگر نیاور آب و قرآن را
خداحافظ! فقط سیراب کن هرروز گُلدان را

خیالم بابتِ خورشیدِ خانه راحت است و تو
به من گفتی که جارو می زنی هرجمعه ایوان را

هرازگاهي سكوتِ سازِ خود را دست مي گيرى،
كه مي چيني به يادِ من بساطِ چاي و قليان را

اگر پیشت نبودم هم سرِ صبحانه ات بنشین،
بپیچان لایِ اشعارم هوایِ تازه یِ نان را

برایم از صداىِ زنده یِ گنجشک ها بنْویس،
که آسان بگذرانم روزهایِ سختِ زندان را

چه ساعت هایِ دلگیری! در از جا کنده شد انگار
خدایا! بند آور لحظه ای این باد و بوران را

نگاهِ تیزِ تنهایی دوباره در کمینِ ماست،
چگونه تکّه پاره می کند احساسِ انسان را!

نفس هایت اگر در آسمانِ کوچکم باشد،
تحمّل می کنم بي تو مصیبت هایِ دوران را

درختِ یخزده! ایمان بیاور سبز خواهی شد،
بدون من اگر تاب آوری سوزِ زمستان را

صنم نافع
تقديم به پدرم