هنوز اينجاست غم، شعر و خوانش صنم نافع

هنوز اينجاست غم

برای روزگارانی که دايم پیشِ رو دارد
سكوتِ آسمان،بغضِ بزرگى در گلو دارد

تمامِ برگ ها پشتِ سر هم خودکشی کردند
نمازِ آخرِ فصل است و باغستان وضو دارد

هوایِ روزهایِ اوّلِ پاییز را دارم
حیاطِ خلوتِ ماتم سرایم رنگ و بو دارد

در اعماق نگاهم اتفاقی ساده می افتد
عروسِ رو به مرگِ من هزاران آرزو دارد

جنونِ ابر را در تیرگیِ کوچه می فهمم
همان حالي كه شب ها گريه ىِ زيرِ پتو دارد

من آن افسانه ىِ دلدادگی هایِ پری بودم
که حالا در خودش عفریته هایِ تندخو دارد

تمامِ دلخوشي ها تا ابد از خانه ام رفتند
هنوز اينجاست غم،پيشِ من است،آنقدر رو دارد

صنم نافع