صبح بارانی ات بخیر!آقا! : شعر و دکلمه صنم نافع

صبح بارانی ات بخیر!آقا!
یارِ دلمرده ی سحرخیزم
پا شو از پنجره ببین امسال
به چه روزی نشسته پاییزم

نان و چای و سکوت آماده ست
گوشِ من هم به توست،راحت باش
غم پرستم خودت که می دانی
عاشق قصّه ی غم انگیزم

از چه مرزی گذشته کابوسَت
از چه راهی رسیده تا رؤیا
من چه حالی شدم که بی پروا
روبه رویِ تو اشک می ریزم

مشت بر شیشه ها بزن با خشم
پشت کن هی به زندگیِ خودت
تا در آن لحظه که حواست نیست
عاشقانه به تو بیاویزم

دست من را بگیر با قدرت
این همان روزِ ظاهراً خوب است
فاتح قلّه های تاریکی
من همیشه ازعشق لبریزم

صنم نافع