مرورگر شما قادر به پخش این ویدیو نیست
تمنا : شاعر حسن اسدی شبدیز با دکلمه ی مسعود مهرابی
#تمنا
هر سپیدار در این باغ، چَلیپا شده است
سایهی مرگ، همآغوش «مسیحا» شده است
اختران در غم مهتاب، به سر میکوبند
«زهره» سرگشتهتر از روح «یهودا» شده است
بال ورزیدهی شهباز، به غارت رفته!
بال فرسودهی کرکس، پَرِ عَنقا شده است
موج مرداب گِلْاندودهیِ گندیده نفَس
سینه بر سینهی شب سوده و دریا شده است
جگر چشمه، کباب است ببار ای باران!
دستِ گل، خشکترینْ شاخِ تمنا شده است
کاش از خواب ملالآور شامِ آخر
مست برخیزم و گویند: که فردا شده است
کاش برخیزم و «شبدیز» بشارت بدهد
«قیس» دلسوحته، همخانهی «لیلا» شده است
غزل...حسن اسدی "شبدیز"
هر سپیدار در این باغ، چَلیپا شده است
سایهی مرگ، همآغوش «مسیحا» شده است
اختران در غم مهتاب، به سر میکوبند
«زهره» سرگشتهتر از روح «یهودا» شده است
بال ورزیدهی شهباز، به غارت رفته!
بال فرسودهی کرکس، پَرِ عَنقا شده است
موج مرداب گِلْاندودهیِ گندیده نفَس
سینه بر سینهی شب سوده و دریا شده است
جگر چشمه، کباب است ببار ای باران!
دستِ گل، خشکترینْ شاخِ تمنا شده است
کاش از خواب ملالآور شامِ آخر
مست برخیزم و گویند: که فردا شده است
کاش برخیزم و «شبدیز» بشارت بدهد
«قیس» دلسوحته، همخانهی «لیلا» شده است
غزل...حسن اسدی "شبدیز"