مقاله در مورد شناخت درمانی

مقاله در مورد شناخت درمانی را آماده نمودیم کیفیت این فایل بسیار خوب می باشد و به درخواست جناب امیری در سایت قرار گرفته برای دانلود روی لینک زیر کلیک کنید http://hdaneshjoo.ir/%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%AE%D8%AA-%D8%AF%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C/ --------- تاريخچه : درمان شناختي – رفتاري رويکرد نسبتاً نويايي است که مي خواهد فرد را در بافت زمينه ي زيست، اجتماعي، فرهنگي خود قرار دهد و با تکيه بر اصول و قواعد بر خاسته از رشته هاي مختلف و ساير علوم وابسته، «سالم زيستن» و «سالم انديشيدن» را به او بياموزد. اين رويکرد، خود از تلفيق دو رويکرد رفتار درماني و رويکرد شناختي پديد آمده است. به يک اعتبار مي توان گفت که در رفتار درمان شناختي، نکات قوت رويکردهاي رفتار درماني و شناخت درماني – يعني عيني گرايي، ارزيابي و سنجش از يک سوي و دخالت دادن نقش حافظه در بازسازي و تغيير اطلاعات از سوي ديگر گرد آمده و به صورت يک پيکره دانش کار بسته درآمده است (هاوتون و همکاران، 1376، ترجمه قاسم زاده ص8). تحقيقات و مدل سازي هاي بندورا درباره «اهميت يادگيري مشاهده اي» نقش «خويشتن» در ارزيابي رفتار و تسلط بر آن، پژوهش هاي سليگمن درباره درماندگي اکتسابي، تحقيقات الوي و آبرامسون مسئله اسناد و سوگيري پردازش در افراد افسرده، بررسي هاي لانگ درباره سيستم هاي سه گانه در واکنش فرد و ارائه مدل زيست – اطلاعاتي درباره واکنش ترس و چگونگي مواجهه با آن، کوششهاي اوليه مايکنبام درباره پيوند دادن ديدگاه اليس با نظريه لوريا در خصوص نقش نظم بخشي گفتار و نظاير اين موارد جملگي در كشانده شدن آن قسمت از رفتار درماني به مسيري که اينک درمان رفتاري- شناختي ناميده مي شود، موثر واقع شدند، اما از لحاظ کاربردي شايد هيچ عاملي مهمتر از مدل شناخت درماني بک به روند شکل گيري رويکرد رفتاري – شناختي به درمان، تأثير نگذاشت . يکي از خصوصيت هاي بارز اين مدل، ايجاد پيوند محکم بين دو زمينه باليني و پژوهشي بود. استفاده از سازه هاي نظري مهم و کار سازي مانند طرحواره سوگيري، فرضيه آزمايي، تحريف، افکار خود آينده و غيره، تبيين برخي از مکانيسم هاي شناختي در اضطراب و افسردگي را آسان تر ساخت. مدل بک مخصوصاً از اين نظر حائز اهميت است که پژوهش هاي گسترده اي را دامن زد. دليل رشد و توسعه رفتار درمان شناختي که در مدت کم توانسته است علاقه زيادي را در متخصصان باليني به خود معطوف سازد. اين است که اولاً روش هاي شناختي – رفتاري، برعکس ساير شکل هاي رفتار درماني، مستقيماً با افکار و احساسات که در تمامي اختلالات رواني از اهميت آشکاري برخوردارند سروکار دارد. دوم اينکه رفتار درماني شناختي شکافي را که بسياري از درمانگران بين روشهاي صرفاً رفتاري و روان درماني هاي پويا احساس مي کنند را پر مي سازد و سوم اينکه روش هاي جديد درماني، بر عکس روان درماني هاي پويا، پايه هاي علمي دارند و قابليت بيشتري در ارزيابي فعاليت هاي باليني از خود نشان مي دهند، (هاوتون و همکاران، 1376، ترجمه قاسم زاده ، ص11). انديشه فلسفي رويکردهاي شناختي به نظريات رواقيون بر مي گردد. اپيکور معتقد بود که حوادث و اشياء باعث اختلال و پريشاني نمي شوند بلکه نگرش فرد نسبت به اين پديده ها و اشياء است که باعث آشفتگي و ناراحتي او مي شود. از متفکرين اخير کانت نيز معتقد است که ما نمي توانيم اشياء را آنطوريکه هستند بشناسيم بلکه آنچه ما مي دانيم فقط تعبير و تفسير خودمان از اشياء است (بلک برن و ديويد سون، 1990). از نظر متفکرين اسلامي عقل و تفکر نيز جايگاه والايي دارند. اکثر انديشمندان اسلامي و بسياري از انديشمندان غير اسلامي معتقدند که عقل ويژگي خاص انسان است، يکي از نقاط افتراق انسان با ساير حيوانات همين عقل است.(احمدي، 1371). اهميت تفکر در اسلام به حدي است که يک ساعت تفکر بر تراز هفتاد سال عبادت تلقي شده است. دکارت معتقد است که جانوران براساس قوانين مکانيستي عمل مي کنند و مي توان رفتار آنها را به شيوه اي کاملاً جبري گرايانه تعيين نمود، اما به نظر او چنين تبيين جبري گرايانه اي در مورد انسان اعتبار ندارد (قاسم زاده، 1370). انسان تنها اشياء را ادراک نمي کند بلکه درباره آنها به استدلال مي پردازد و از مشاهدات خود نتيجه گيريهايي نيز مي کند بنابراين انسان واجد وسيله پيچيده اي جهت دريافت و پردازش اطلاعات مي باشد، به عبارتي مشخصه انسان تنها شناخت حسي نيست بلکه شناخت عقلاني نيز هست (لوريا، 1367). در حاليکه رفتار درمانگران اوليه سعي مي کردند توجه خود را به پاسخهاي آشکار معطوف گردانند و هر نوع فرايند شناختي را ناديد بگيرند به تدريج مولفان و محققان زيادي (مثلاً باندورا 1969، برگين 1970، ديوسون 1968، لازاروس 1968، ميشل 1973،…