در : مریم جعفری آذرمانی

در وصله ی دیوار است، در خانه ی تخریبی
سقفی که جنون دارد، در حال سراشیبی

بید است که پوسیده، در بقچه کتابی نیست
هی منظره میخوانم، با پنجرهای جیبی

بردار خرابش کن، زندان مشبّک را
چون خسته ام از بودن؛ از مردنِ تقریبی

تصویر جهان زن شد، جنگ آمد و مردش کرد
کافیست چه میخواهی؟ از ماده ی ترکیبی

میمیری و میفهمی، نه! مرده نمیفهمد،
کرمیست که افتاده، در این کره ی سیبی


مریم جعفری آذرمانی