یه مهره به لب هام بدهکار قلب ام می خندونم اما نشد که بخند ام رو دیوار قلب ام گرفتار زخم ام
یه عمر که دنبال مرهم می گرد ام دور عشق ام که شده عشق مردم از عشق زیادی خودش رو کرد گم
اون از روزگار که عم هاش رو سرم ریخت همه اش دو تا چشمام واسه ریخت هر چی به دل گفته ام
نمی خواد ام آخر