هیوا اکبری پس از گذشت پانزده سال از مفقود شدن همسرش حمید در بحبوحه جنگ، تصمیم می گیرد تا از مناطق جنگی و خانه ای که در آن با همسرش زندگی می کرده، بازدید کند. امیر کرمی، که اکنون سفیر ایران در سنگال است و زمانی جزو همراهان حمید در جنگ بوده می خواهد با هیوا ازدواج کند، ولی هیوا به رغم نشانه هایی از شهادت حمید همچنان در پی شوهرش است. او در خانه قدیمی اش به تعدادی نامه متعلق به پانزده سال پیش دسترسی پیدا می کند که خاطرات سال های گذشته او را با حمید زنده می کند…