استاد غفاری : روضه حضرت رقیه سلام الله علیها

نگاش به سمت آسمون،ستاره ها رو می شمرد

خسته می شد بلند می شد،زخمای پارو می شمرد

یكی دو تا و هفتا زخم،دستی رو پاهاش می كشید

زخمای پا تموم می شد،زخمای دستاشو می دید

به ماه آسمون می گفت،شمع شبستون منی

یاده عمو بخیر كه تو،مثل عمو جون منی

راستی تو از تو آسمون،ببین بابای من كجاست

بهش بگو كه دخترت ساكن تو خرابه هاست

بهش بگو دختری كه شونه به موهاش می زدی

جون به لبش رسیده و تو از سفر نیومدی

من را ببخش اگر كه لكنت زبان گرفتم

آخر شكسته دستی دندان شیری ام را