قراری خیس : شاعر شهراد میدری با دکلمه ی شاعر

قراری خیس

چه حالی میدهد دستت به دستِ یار بگذاری
قراری خیس در بارانِ گندمزار بگذاری

مرا دعوت کنی تا باغِ عطرآگینِ فیروزه
به برگِ هر درختی شعری از عطار بگذاری

بهشت و شُرشُرِ رود و کباب و آتش و دود و
اجاقی چاق و قلیانِ دوسیبی بار بگذاری

نسیمت تخت و ابرت رخت و مویت لخت و رامت بخت
به پایت رقصِ خلخال و به دستت تار بگذاری

پیانو از نسیم و برگ، سنتور از نمِ باران
همآوا با قناری پنجه بر گیتار بگذاری

خیالش هم قشنگ است اینهمه توصیفِ شیدایی
اگر این گونه با من وعده یِ دیدار بگذاری

شود شرمنده یِ زیبایی ات استادِ نستعلیق
در آیینه اگر خطی بر آن رخسار بگذاری

تصور کن چه خاهد شد بگویی "دوستت دارم"
شبی که بر دهانم بوسه با اقرار بگذاری

ستاره در ستاره میشمارم عشق در چشمت
در آغوشت مرا تا صبح اگر بیدار بگذاری

شبِ موهایِ خود را پس زدی از چاکِ پیراهن
که منت بر سرِ خورشیدِ کج رفتار بگذاری

گذشت این خاب و من بی تاب و دل بر آب و در اعجاب
که بر رف قاب و شعری ناب و یک خودکار بگذاری

برای این که مجنون باز برگردد به این دنیا
خدا میخاست در دل گامِ لیلی وار بگذاری

عاشقانه های #شهراد_ميدرى