ترانه ی غم : شاعر حسن اسدی " شبدیز با صدای ماهور

ترانه ی غم

به کنج ِخلوتسرایِ رازم،چومی نهم سر،به شانه ی غم
به سازشبگریه، مینوازم به گوشِ گردون ترانه ی غم

اگرسکوتم زبان گشاید،سمنداشکم عنان گشاید
به بیکران ها کران گشاید،مصیبتِ بیکرانه ی غم

فلک!برایم چه نقشه داری؟نفس کشیدن نمیگذاری
چرابه سرپنجه می فشاری؟دل مرابابهانه ی غم

گُدازه تاخرمنم رسیده،شراره تاگلشنم رسیده
به خیمه گاهِ تنم رسیده،زبانه ی غم زبانه ی غم

خدای احساس من کجایی؟درانتظارم که رُخ نمایی
غبارخاکسترِجدایی،تکانی ازتنگخانه ی غم

نشان زساغرکشان ندارم نظربرافکن به شام تارم
ببین که مرگابه می گوارم ،زساغرِ بی نشانه ی غم

به پای عشق توسرنهادم،زدست رفتم زپافتادم
منی که یک عمرتکیه دادم به شانه ی جاودانه ی غم

نهالِ«شبدیز»ِگلپسندم،شکفتن ات رانیازمندم
که خوشه هایِ ترانه،بندم به شاخه ی پرجوانه ی غم

#شبدیز
اجرا ماهور