حدیث شکوه : شاعر ولی الله درودیان با دکلمه ی علی محمدی

حدیث شکوه

سپیده سر زد و در من هنوز شب جاری ست
شبی که چشمه اندیشه های زنگاری ست

تو ای پرنده غمگین فصل های سیاه...
بخوان که با دل من - آنچه هست - بیزاری ست


به سیر باغ و بهاران ، دلم شکفته نشد
درون هر رگ من ، خون صد خزان جاری ست

مرا به خویش رها کن که افعی پیرم
زده ست بر تن رنجور و زخم ها کاری ست ...

مرا چو شبنمی ای آفتاب خواب بنوش
که در هراسم و آغاز صبح بیداری ست

حدیث شکوه ما ناشنیده ماند "درود"
که روزگار دل آزاری و جفا کاری ست...



ولی الله درودیان