ماجرا در خصوص خانواده ای قدیمی در تهران به نام صبوری است که سالهاست در کار پرورش گل های تزئینی و گل های مختلف و صادرات و واردات گل و گیاه هستند، خانواده آنها از سه برادر و یک خواهر تشکیل شده است. همه خانواده در شرکت کار می کنند و شغل موروثی خود را پی می گیرند، به جز پسر دوم فریبرز که در حال حاضر 58 سال سن دارد و افسر اداره آگاهی است. فریبرز در جوانی تصمیم می گیرد که پلیس شود و برای گذراندن دوره آموزشی به شهرستانی می رود. آنها همچنان در آرامش با هم زندگی میکنند، اما ورود جوانی به این خانواده زندگی همه خانواده را دستخوش تغییراتی میکند که…