سجاده روی ماه بینداز(4) اشعار منصور خورشیدی با گویش اصغر معینی

فراسوی حضور
**
رگان ویران
عصاره ی وقت
عضله های بی تاب
هلاک نفس ها
جان و جوانه ها
میان علف و آب های قدیمی
خیمه بر ترس می زنند
تا سینه سیب را
عصیان گناه را
بی نصیب از
شکوفه کند
هستی دیگری
پنهان در
سینه ها بروید


منصور خورشیدی
***


ترانه ی خواب
**
هوای آبی امواج
ترانه ی خواب
برای چشم های خمار می خواند
تا برق برخاسته
حسرت بنفشه را
سبز درون سینه بکارد
تا
فکری که بیرون باغچه گام می زند
راهی باریک تر از ریسمان
سمت آسمان
با سپیدی سر انجام
باز کند


منصور خورشیدی