تو که نباشی غصه ی عالم جمع میشه تو دل می گیرم مات ام تو که نباشی به این زندگی شک دارم بی تو
ندارم عادت وقتی که نیستی دیر می گذره این عقربه های بی وزن ساعت تو که نباشی نفس ندارم قلبم
میگیره خیالت راحت تو دلم آتیش تو نگاه ام بارون تو گلوم یه بغض رو لبام هزیون یه غرور یه مرد
حیف این عشق و حیف اون دیدار رفتی ندیدی شکسته بالم خبر نداری از من و حالم در دوره ای که
بهم می خندی میری پشیمون تو برمی گردی یه روز می فهمی کی مجنون ات بود بر می گردی زود
شاید نباشم آدم سابق نبودی با من یه دل و ساده