هنوز از شب دمی باقیست
می خواند درون شبگیر
و شب تا از نهان جایت
به ساحل می زند سو سو
به مانند چراغ من که سو سو می زند در پنجره ی من
بمانند دل من که از حوصله از ثبر ن باقیست
در او به مانند عشق تلخ من که می خواند
و مانند چراغ من که سوسو می زنند در پنجره ی من
نگاه چشم سوزان اش امید انگیز با من در این تاریک منزبل می زند سو سو