شام اخر : شعر و دکلمه صنم نافع

شام آخر

چند لحظه مانده تا پایانِ این کابوس ها
تا رهایی در دلِ آشوبِ اقیانوس ها

رد شدن از مرزهایِ شک به سمتِ کفرِ محض
رستن از زنجیرهایِ کهنه یِ قاموس ها

رستن از هر فصل در تاریخِ سلّاخی شدن
جان سپردن زیرِ پاهایِ مغول ها،روس ها

لذّت مردن درونِ بند بندِ جسمِ من
پس گرفتن،خویش را ازدستِ بی ناموس ها

زندگی! بدرود وقت صرفِ شام آخرست
شرّشان کم از سرت افسرده ها،مأیوس

موسمِ کوچیدنِ ارواحِ سرگردان رسید،
باز می پيچد صدای ناله ی ناقوس ها

صنم نافع