مرورگر شما قادر به پخش این ویدیو نیست
ششدر: شاعر حسن اسدی شبدیزبا صدای مسعود مهرابی
ششدر
اسیر ششدرِ بختم به کنجِ تختهی نرد
سیاهبازیِ دوران، سیاهروزم کرد
نگاه آینه، ناباورانه میبیند
به پردهپردهی چشمم نگارخانهی درد
من از سلالهی صنعانم ای مهِ ترسا!
به سوی چادرِ چوپانیام، شبی برگرد
شبم ز چشم کدامین ستاره روشن بود؟
اگر نگاه تو را آسمان، نمیپَرورْد
ز سردْ مهریِ تو خونِ عشق، یخ بسته
کدام سینه به مهر آید از تبسم سرد؟
بخند و چشمهی سبزینهی شکفتن را
بزن به کوچهی آوندِ فصلخانهی زرد
بریدنِ نفسِ عشق، اوج نامردیست
به نای نازک گل، پا نمیفشارد مَرد
هراسی از نفسِ خشمِ خاکساران کن
که گِردباد بپاخیزد از قیامت گَرد!
به یاد روی تو اشک شبانهی «شبدیز»
سپهرِ خاطرهها را ستارهباران کرد
غزل : استاد شبدیز
صدا:مسعودمهرابی
اسیر ششدرِ بختم به کنجِ تختهی نرد
سیاهبازیِ دوران، سیاهروزم کرد
نگاه آینه، ناباورانه میبیند
به پردهپردهی چشمم نگارخانهی درد
من از سلالهی صنعانم ای مهِ ترسا!
به سوی چادرِ چوپانیام، شبی برگرد
شبم ز چشم کدامین ستاره روشن بود؟
اگر نگاه تو را آسمان، نمیپَرورْد
ز سردْ مهریِ تو خونِ عشق، یخ بسته
کدام سینه به مهر آید از تبسم سرد؟
بخند و چشمهی سبزینهی شکفتن را
بزن به کوچهی آوندِ فصلخانهی زرد
بریدنِ نفسِ عشق، اوج نامردیست
به نای نازک گل، پا نمیفشارد مَرد
هراسی از نفسِ خشمِ خاکساران کن
که گِردباد بپاخیزد از قیامت گَرد!
به یاد روی تو اشک شبانهی «شبدیز»
سپهرِ خاطرهها را ستارهباران کرد
غزل : استاد شبدیز
صدا:مسعودمهرابی