پیراهن : شاعر حسن اسدی ،شبدیز با صدای علی کبیری

پیراهن

از زردی پیراهنت،گلخانه ام پاییزشد
ازجنبشِ عطرتنت،آشوبِ رستاخیزشد

چشم تو پرهیز مرا با نازِ «لیلایی» شکست
مینایِ پرجوشِ جنون،درساغرم لبریزشد

نرمایِ دستت یکنفس،گرمای دستم شدولی
شرمِ غرور انگیز تو،پیراهنِ پرهیزشد!

لبهای آتشخیز من،درحسرت یک بوسه،سوخت
احساس من،قربانیِ شرمِ غرورانگیزشد!

گلباده ی افسونگری،درچشم مستت موج زد
مژگانِ تیر انداز تو،آن شب،شراب آمیزشد!

تارشته ی پیوندراتقدیر،آسان بگسلد
درپنجه ی شوم فلک،شمشیرِحرمان،تیز شدـ

بعدازتوای زیبای من،زیبای زرّین پیرهن!
یک زشتِ یلدایی بدن،همبسترِ«شبدیز»شد

حسن‌اسدی "شبدیز