پرواز : شعر و اجرا سیاوش کسرایی

پرواز : شعر و اجرا سیاوش کسرایی محل اجرا : انجمن فرهنگی ایرانیان وین برداشت از صفحه ی سروش ایزدی پرواز سال ها شد تا که روزی مرغ عشق نغمه زد برشاخه انگشت من آشیان آسمان را ترک گفت لانه ای آراست او در مشت من دست من پر شد ز مروارید مهر دست من خالی شد از هر کینه ای دست من گل داد و برگ آورد و بار چون بهار دلکش دیرینه ای سینهاش در دست هایم می تپید از هراس دامهای سرنوشت سخت می ترسید از پایان وصل وز پلیدی های خاطرهای زشت آه اگر روزی بمیرد عشق ما وای اگر آتش به یخبندان کشد خنده امروز ما در شان یاس اختران اشک در چشمان کشد من نوازشگر شدم آن بال و پر من ستایشگر شدم آواز او خواستم بوییدم و بوسیدمش با نیازی بیشتر از ناز او عاشقان هر کس که دارد از شما مرغ عشقی بر فراز شاخسار پاسداری بایدش هر روز و شب چشم ترسی بایدش از روزگار هر کجا در هر خم این رهگذر درکمین بدخواه سنگ انداز هست عشق من پرداشت آه ای عاشقان پربرای جنبش و پرواز هست در غروب یک زمستان سیاه مرغک من ز آشیان خود گریخت دور شد در اشک چشمم محو شد بعد از او هم سقف این کاشانه ریخت در بهار پر گل این بوستان دست من تک ساقه پاییز ماند برگهای خشک عشقی سوخته بر فراز شاخه ها آویز ماند گرچه دیگر آٍمان ها تیره است شب ز دامان افق سر می کشد باز با پرواز مرغان بهار آرزویی در دلم پر می کشد…