من و خدا و تو: شعر مظفر امینی با صدای زری مینویی

من و خدا و تو: شعر مظفر امینی
صدا: زری مینویی

من و خدا و تو
**
زبان و لب مکملند
آنها پنجره های دلند به روح
باد صبا از آنجا می گذرد
و نسیم از لابلای درز های آن پنچره
احساس را لمس می کند.
احساس می دانی چیست؟
یعنی لمس کردن
یعنی بودن
یعنی گرما
یعنی بوی گل به توان ابدییت
گل می دانی چیست؟
یعنی بوی خدا
خدا که می دانی کیست؟
سایه ی من
من را که می شناسی؟
من هوس چشم های ماه هستم
در آب جویبار
تا کنون جویبار دیده ای؟
جویبار گذر زمان است
در لابلای من و تو
تو را که با من غریبه نیست؟
تو سایه یک ابهامی
ابهام قاب عکسی است نا شناخته
که در آن پنجره ایست
رو به دریا
رو به بی نهایت

مطفر امینی
...کولی...