خانه ی غمها : شعر و دکلمه فاضل نظری

غمخوار من! به خانه ی غم ها خوش آمدی
با من به جمع مردم تنها خوش آمدی

بین چماعتی که مرا سنگ می زنند
می بینمت برای تماشا خوش آمدی

راه نجات از شب گیسوی دوست نیست
ای من! به آخرین شب دنیا خوش آمدی....

پایان ماجرای دل و عشق روشن است
ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی

با برف پیری ام سخنی بیش از این نبود
منت گذاشتی به سرما خوش آمدی

ای "عشق" ای عزیز ترین میهمان عمر
دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی

فاضل نظری