چو دخلت نیست، خرج آهسته تر کن

سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت پارسا زاده‌ای را نعمت بی کران از ترکه عمان به دست افتاد فسق و فجور آغاز کرد مبذّری پیشه گرفت فی الجمله نماند از سایر معاصی منکری که نکرد و مسکری که نخورد. باری به نصیحتش گفتم ای فرزند دخل آب روانست و عیش آسیای گردان یعنی خرج فراوان کردن مسلم کسی را باشد که دخل معین دارد. چو دخلت نیست، خرج آهسته تر کن که مى گویند ملاحان سرودى اگر باران به کوهستان نبارد به سالى دجله گردد، خشک رودى عقل و ادب پیش گیر و لهو و لعب بگذار که چون نعمت سپری شود سختی بری و پشیمانی خوری. پسر از لذت نای و نوش این سخن در گوش نیاورد و بر قول من اعتراض کرد و گفت راحت عاجل به تشویش محنت آجلمنغص کردن خلاف رأی خردمندست: برو شادی کن ای یار دل فروز غم فردا نشاید خورد امروز هر که علم شد به سخا و کرم بند نشاید که نهد بر درم دیدم که نصیحت نمیپذیرد و دم گرم من در آهن سرد او اثر نمیکند ترک مناصحت گرفتم و روی از مصاحبت بگردانیدم و قول حکما کار بستم که گفته‌اند بلِّغ ما عَلیکَ فانَ لَم یَقبلو ما عَلیک گر چه دانى که نشنوند بگوى هرچه دانى ز نیک و پند زود باشد که خیره سر بینی به دو پای اوفتاده اندر بند تا پس از مدتی آنچه اندیشه من بود از نکبت حالش به صورت بدیدم که پاره پاره به هم بر میدوخت و لقمه لقمه همی‌اندوخت دلم از…