گریه ندارد : شاعر حسن اسدی "شبدیز با صدای علی تنها

گریه ندارد؟

مگرجنازه ی گل ای سحاب .گریه ندارد؟
لهیب سینه گدازِ سراب.گریه ندارد؟

زتنگچشمی ات ای آسمان به حیرتم آیا
زمینِ سوخته ازآفتاب.گریه ندارد؟

هزاردستِ گل افشان. بسوی عرش بلنداست
شکوفه زاروتمنایِ آب .گریه ندارد؟

دهان غنچه زشمشیرکینه.غرق به خون شد
بریدن نفسِ عطرناب.گریه ندارد؟

شراب عاطفه.درخمره ی ترانه نجوشید
گلوی تشنه ی تنگ شراب.گریه ندارد؟

درآن نفس که پُراست آسمان زخنده ی کرکس
به خون تپیدنِ بال عقاب.گریه ندارد؟

دمی که غرقِ هم آغوشی اند ساحل ودریا
به سنگ خوردنِ جام حباب.گریه ندارد؟

کنون که هرمِ عطش می تراودازرگ شبدیز
سکوتِ سردِ خدایِ سحاب.گریه ندارد؟

حسن اسدی : شبدیز