نیلوفر : شاعر حسن اسدی "شبدیز با خوانش مسعود مهرابی

غزل نیلوفر

ﺩﺭ ﺁﻥ ساغر ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ِﭘﺪﺭ، ﺳﻬﺮﺍﺏ ﻣﯽﻧﻮﺷﺪ
نشان از نوشدارو نیست، زهرِ ناب می‌نوشد!

ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﺧﺎرستانِ ﺩﺍﻣﻨﮕﺴﺘﺮ ِﻧﯿﺮﻧﮓ
ﺯ ﺭﮔﻬﺎﯼِ ﮐﺪﺍﻣﯿﻦ ْچشمه، دارد آب می‌نوشد؟

کتان با آن‌ سپیدی‌، زیرشلاق سیاه ِ‌ ِ‌شب
ﺷﺮﺍﺏ ِﺷﻌﻠﻪ، ﺍﺯ پیمانه‌ی‌ ﻣﻬﺘﺎﺏ ﻣﯽﻧﻮﺷﺪ!

ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ چرﺍ،خورشیدبانِ شهرِ آزادی
ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺷﻬﺪ ِﺑﯿﺪﺍﺭﯼ، ﺷﺮﻧﮓِ خواب می‌نوﺷﺪ؟

ﺍﮔﺮ ﻟﯿﻼﯼِ ﮔﻞ، ﺩﺭﮔﻠﺸﻦ ِﺩﻟﺨﻮﺍﻩ، ننشیند
ﺯ دست خارهامرگابِ آتشتاب می‌نوشد

ﻋﺠﺐ ﺭﺍﺯﯼﺳﺖ ﺩﺭ ﺩﺍﻧﺎﯾﯽ ِﺁﻭﻧﺪِ نیلوفر!
ﮐﻪ ﺁﺏِ ﺧﻮﺷﮕﻮﺍﺭ، ﺍﺯ ﮐﻮﺯﻩﯼ ﻣﺮﺩﺍﺏ ﻣﯽﻧﻮﺷﺪ!

تبارساده ی «شبدیز» باورهای ننگین را
هنوز از آب هذیان جوشِ اسطرلاب می نوشد

حسن‌اسدی "شبدیز