تو را دوست ندارم : شعر و صدا صنم نافع

من پیکره ای حبس شده پشت حصارم
بر خاطره ام دست نکش، مسئله دارم

از جهل به جا مانده ام و درشب معبد
تنها صنم غمزده ی زیر غبارم

با دست خودم می شکنم تیغ و تبر چیست ؟
باور کن از این لحظه تو را دوست ندارم

بی عشق، برای تو زمین جای بدی نیست
بگذار تو را هم به جهنم بسپارم

چشمان مرا بسته ای و وقت اذان است
حالا منم و صندلی و حلقه دارم

مردم به تن مرده ی من رحم ندارند
راز است میان خودمان، جای مزارم

صنم نافع